...کودک من...
عاقبت یک شب از شب های دور کودک من پا به دنیا می نهد
آن زمان بر من خدای مهربان نام شور انگیز مادر می نهد
آن زمان طفل قشنگم بی خیال در میان بسترش خوابیده است
بوی او چون عطر پاک یاس ها در مشام جان من پیچیده است
آن زمان دیگر وجودم مو به مو بسته با هستی طفلم میشود
آن زمان در هر رگ من جای خون مهر او در تار و پودم میشود
میفشارم پیکرش را در برم گویمش چشمان خود را باز کن
همچو عشق پاک من جاوید باش در کنارم زندگی آغاز کن
میگشاید نور چشمم دیدگان بوسه ها از مهر بر رویش زنم
گویمش آهسته ای طفل عزیز میستایم من تو را مادر منم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی