سید مجتبی جونسید مجتبی جون، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

نی نی گولوی ما

خستگی

سلام نی نی خودم ببخشید که خیلی دیر به دیر به وبلاگت سر میزنم و آپش میکنم این روزا حالم بده و خستم همش حالت تهوع دارم خونمون به هم ریخته ست و من حتی حوصله جمع کردنش رو ندارم چه برسه به وبلاگت همش رو مبل دراز میکشمو میخوابم خیلی خوابالو شدم ولی با این حال عزیزم سعی میکنم هر شب تو رو ببرم روضه آخه الان ماه صفره و همه عزادارن امام حسین و اهل بیتشونن گلم ایشالا سال دیگه تو بغلمی و...
10 دی 1392

لوبیا کوچولو

سلام لوبیا کوچولو خوفی؟   بعد از مثبت شدن آزمایش رفتیم سونو تا مطمئن بشیم که تو سالمی و قلب کوچولوت داره مرتب میزنه روز 19 آبان 92 ساعت 7 شب رفتم سونو....گوشیم رو با خودم برده بودم که صدای تاپ تاپ قلبت رو ضبط کنم اما.... خانم دکتر سونوگرافی برام صدای قلبت رو نذاشت و فقط گفت تو سالم هستی و 7 هفته و 3 روزته و ضربان قلبت داره دیده میشه.   و این که مانیتورش فقط جلوی خودش بود و من نتونستم تو رو ببینم ولی... وقتی جوابش رو بهمون دادن دیدم عکس تو رو هم برام گذاشتن   نمیدونی چقد خوشحال شدم هی به عکست نگاه میکردم و کیف میکردم   ...
25 آذر 1392

آزمایش مثبت

سلاااام دوباره روز پنجشنبه که نشد برم آز بدم روز جمعه هم تعطیل بود بالاخره شنبه رسید و رفتم آز دادیم آزمایش تو با بتای 1000 مثبت شد گللللللم خوش اومدی به جمع ما عزیــزم       اینجا همه حسابــــــی چشم انتظارتن   پس سعی کن که خوب بزرگ بشی و بیای تا چشم هممون به دیدنت روشن بشه دوستت دارم یه عاااااااااااااالمه منتظرتم مامانت             ...
3 آذر 1392

بازگشت از کربلا----> و مثبت شدی بی بی

سلاااااااام خوبی کربلایی کوچولو؟؟ عزیزم ما عصر چهارشنبه از عراق حرکت کردیم و شب پنجشنبه رسیدیم تهران     و از اونجا اومدیم قم تا وقتی برسیم قم لحظه شماری میکردم که بیام خونه ببینم مامان شدم یا نه؟؟؟ تو راه دو تا بی بی خردیم باورت نمیشه اولی تو چند ثانیه کوتاه مثبت شد پر رنگ پررنگ فکر کردم حتما خرابه ولی دومی هم همینطور  من و بابات حسابی خندمون گرفته بود چون باورمون نمیشد که مامان و بابا شدیم نشسته بودیم تو حال و دوتایی میخندیدیم     تو هدیه اهل بیت به ما بودی عزیزممم     ...
1 آذر 1392

بابای تو

سلام نی نی گلم خوبی؟ چه خبرا؟ میخوام برات یک کم از بابا جونت بگم بابا جونت خیلی تو رو دوست داره و برات از همین الان خیلی داره زحمت میکشه برای خودش هی به میخره و میخوره که تو خشمل بشی عزیزم بابا جون به خیلی دوست داشت ولی طفلکی حالا انقد به خورده که از به زده شده ولی بازم به خاطر تو میخره و میخوره چون خیـــــــــــــــــــلـــــــــــــــــــــی دوستت داره حالا باباجونت میخواد گلابی بخوره ...
5 آبان 1392

دارم برات می بافم

سلام بر نی نی خشمل خودم چطوری؟ عزیزم دارم برات بافتنی می کنم یه پاپوش خشمل جیگملم اینم عکسش ببین: اینو یا دارم برای خودت می بافم یا خواهرت ...
4 آبان 1392

بیا بریم کربلا

سلام نی نی نازم خوبی عزیزم؟ خیلی دلم برات تنگ شده دوست دارم زودتر بیای پیشمون همه فکرم تو شدی عزیزم زودی بیا پیشمون که با هم بریم کربلا عزیزم باشه؟ اگه بیای این اولین زیارت سه نفریمون میشه، با هم اونجا شب عاشورا تا صبح تو حرم امام حسین-علیه السلام- میمونیم. تو قراره نوکر امام حسین بشی فدات شم اگه بیای اولین روزای زندگیت رو میبرمت بهتــریـــن جای عالم حتی از تو اون بهشتی که الان هستی هم بهتره این بهترین فرصته عزیزم شک نکن بیا پیشم   ...
3 آبان 1392

عید غدیر مبارک

سلام سید کوچولو عیدت مبارک عزیـــــــــــــــــــــــــــــــزم عیدی مامانت یادت نره گلم ...
2 آبان 1392

اولین فداکاری مادارنه

سلام عزیزم چند وقت پیش رفتم آزمایش دادم که مطمئن باشم سالمم؛  برای این که وقتی تو میای پیشم بتونم قشنگ ازت مراقبت کنم. عزیزدلم این اولین فداکاری مامانت در راه تو بود گلم،  خانمه خیلی بد خون گرفت و دستم تا چند روز حسابی کبود بود و درد میکرد ولی فدای سرت عشق من فدای یه لبخندت کوچیکت کوچولوی من خیلی بیشتر از اینا برات مایه میذارم عزیزم مطمئن باش فقط کافیه بهم اعتماد کنیو بیای پیشم بهت قول میدم بعد از خدا و امام زمان من خیلی مراقبتم خیـــــــــــــــــــــــــــــــــلــــــــــــــــــــــــــــــی ...
1 آبان 1392